۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه




قوطی بچه خر کن


آن موقع ها که بچه بودیم و مرتب به پروپای مادر و پدر می پیچیدیم ، پدر همیشه ما را

به سراغ مادر میفرستاد با این جمله :

فخری ، اون قوطی بچه خر کن را بده به بچه ها!!!!

و ما به سراغ مادر میرفتیم ، واو سرمان را به نوعی گرم میکرد تا پدر بتواند در آرامش

به کارش ادامه دهد .

امروز ، مثل هر روز رادیو روشن بود و من گوش به اخبار بودم . یازده سپتامبر است

و طبیعی است که همه چیز تحت الشعاع 11.09 . 2001 باشد .

به یاد آن روز افتادم که چگونه همه مات و مبهوت به صفحه تلویزیون چشم دوخته بودیم ،

اولین جرقه ناباوری همان شب زده شد و آن زمانی بود که گوینده اعلام کرد پاسپورت

یکی از تروریست ها چند خیابان آنطرف تر پیدا شده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من نه از فیزیک سر رشته دارم نه از ریاضی .شیمی و تاریخ را هم همیشه ناپلئونی قبول

میشدم ولی همان شب با ناباوری گفتم این دروغه ! بعد ها به باورم افزوده شد و دیشب

فیلم مفصلی در تلویزیون دیدم که سالهای قبل فقط نصفه شب ها آنرا نشان میدادند که

تماشاگر کمتری داشته باشد . آن موقع حادثه را باور نکردم همانطور که الان این بازی

Finanz krise را باور ندارم و نمیدانم چه بده و بستانی پشت آنست .

آقای بوش همراه با برادران و پسر عمو و عمه اش آمد و ماموریتی را که برایش

تعیین کرده بودند انجام داد و رفت . حالا آقای اوباما آمده و مرا یاد قدیم ها میاندازد ،

قوطی بچه خر کن !!

۱ نظر:

  1. سلام خانم مطیعی نازنین،

    از آنجایی که همه تحلیل ها تعریف ما وقع را سابجکتیو میکند نه اوبجکتیو، این هم تحلیلی ست و محترم!!

    پاسخحذف