روز های سخت
دو شب است که ننوشته ام . مشغله های دیگری داشتم .
سه شنبه شب رفته بودم کلاس سفالگری ، چه لذتی داشت .
فکر نمیکردم با گل بازی کردن ، به آن فرم دادن ، واز آن چیزی به وجود آوردن
چنین لذت بخش باشد .
دیشب گرفتا ر پسرم بودم . سگ کوچولو و بی زبانم مریض بود و من بعنوان یک
مادر باید دنبا ل دکتر و دارو می بودم . دیشب به یاد مادرم افتادم . مثل همیشه که با
هر بهانه ای به یاد او میافتم . تابلو مداد رنگی بالا را برای او میکشیدم تا بعنوان هدیه
روز مادر تقد یمش کنم . ولی اجل مهلتش نداد و تابلو تمام نشده مرا تنها گذاشت .
روز های سختی را پشت سر گذاشته ام ولی از او یاد گرفتم که مقا وم و جستجو گر باشم .
از او به ارث برذه ام اینهمه شور زندگی را و از پدر آموختن را .
یادم میاید که با موهای سپیدش مثل بچه ها می نشست و دفتر قلم جلویش میگذاشت
و سعی میکرد زبان روسی یاد بگیرد! نمیدانم چقدر یاد گرفت ، فقط میدانم که در
کتابخانه اش کلی کتاب روسی بود .
دیشب به یاد او افتادم . در شیشه پنجره موهای سپید خود را دیدم و ذوقی را که از یاد گیری
در صو رتم نقش افکنده بود .
میخواهم اولین کاری را که از کوره در آوردم و رنگ کردم به یاد او نام نهم . همیشه ممنون
هر دو بوده و هستم . همیشه از این که ریشه ام از ریشه آن دوست سپاسکزار بوده ام .
دو شب است که ننوشته ام . مشغله های دیگری داشتم .
سه شنبه شب رفته بودم کلاس سفالگری ، چه لذتی داشت .
فکر نمیکردم با گل بازی کردن ، به آن فرم دادن ، واز آن چیزی به وجود آوردن
چنین لذت بخش باشد .
دیشب گرفتا ر پسرم بودم . سگ کوچولو و بی زبانم مریض بود و من بعنوان یک
مادر باید دنبا ل دکتر و دارو می بودم . دیشب به یاد مادرم افتادم . مثل همیشه که با
هر بهانه ای به یاد او میافتم . تابلو مداد رنگی بالا را برای او میکشیدم تا بعنوان هدیه
روز مادر تقد یمش کنم . ولی اجل مهلتش نداد و تابلو تمام نشده مرا تنها گذاشت .
روز های سختی را پشت سر گذاشته ام ولی از او یاد گرفتم که مقا وم و جستجو گر باشم .
از او به ارث برذه ام اینهمه شور زندگی را و از پدر آموختن را .
یادم میاید که با موهای سپیدش مثل بچه ها می نشست و دفتر قلم جلویش میگذاشت
و سعی میکرد زبان روسی یاد بگیرد! نمیدانم چقدر یاد گرفت ، فقط میدانم که در
کتابخانه اش کلی کتاب روسی بود .
دیشب به یاد او افتادم . در شیشه پنجره موهای سپید خود را دیدم و ذوقی را که از یاد گیری
در صو رتم نقش افکنده بود .
میخواهم اولین کاری را که از کوره در آوردم و رنگ کردم به یاد او نام نهم . همیشه ممنون
هر دو بوده و هستم . همیشه از این که ریشه ام از ریشه آن دوست سپاسکزار بوده ام .
اگر من هم کمی از فشارهای عصبی امتحانات خلاص شوم دوباره به هنر نزدیک تر خواهم شد، هنر پالاینده است و رهنما
پاسخحذف