۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه








گذشته







به گذشته که میاندیشم ، از خود شرم میکنم که اینهمه خوش باور بودم وبودیم .

آن موقع ها که به خیابان ها میرختیم و فریاد میکشیدیم ، آزادی ، آزادی ....

ما تازه از انگلیس برگشته بودیم که انقلاب شد.آن موقع مو بور ها در ایران بروبیائی داشتند

که باور نکردنی بود . ما که زوج جوانی بودیم ومیخواستیم تازه زندگی را شروع کنیم ، به هر

بنگاه معاملات ملکی که مراجعه میکردیم میگفتند خانه فقط به خارجی ها اجاره میدهند .

همان زمان بود که میل طغیان در من زبانه کشید.

از خود میپرسیدم مگر میشود که که من در مملکت خود اعتباری نداشته باشم!

اکنون که سالهاست از آن مملکت فرار کرده ام ، جواب را یافته ام .

تا زمانی که نیک گویم ونیک عمل نمایم و نیک بیاندیشم جائی آنجا ندارم .

دیگر مو بور ها نیستند که همه چیز را صاحبند . شاید دستور رسیده است

که موهایشان را رنگ کنند و عمامه بگذارند .





۱ نظر:

  1. سلام خانم مطیعی عزیز،

    یه پیشنهاد داشتم، البته احتمالا خودتون هم رعایت خواهید کرد، چون میدونم که احتمالا نوشته هایی از قدیم دارید که اینجا دیر یا زود ثبت خواهد شد.
    به نظر من اگر اینکار را کردید بهتر است که تاریخ اصلی نوشتن اون مطلب رو هم زیرش بنویسید که احساسات قدیمی از احساسات جدید متمایز بشه البته به احتمال زیاد خود شما این کار را خواهید کرد ولی چون راجع بهش تا حالا صحبتی نشده به خودم اجازه دادم که یاد آوری کنم که این کار را هم میشه کرد قبل از اینکه نوشته های قدیم و جدید شما کاملا با هم مخلوط بشن

    ارادتمند پوریا

    پاسخحذف