۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

امروز و امشب
28.08.09

دو روز پیش دندان درد شدیدی داشتم و نتوانستم سراغ نوشتن را بگیرم. الان درد کمتری دارم و یاد گرفته ام

باهاش کوتاه بیایم. امروز اقای کشوری را ملاقات کردم قرار گذاشتیم که از اول ماه بروم اتلیه اش و سرامیک کار

کنم. پاییز در راه است و من مثل همیشه نیروی تازه ای در خود حس میکنم. همیشه اول پاییز هزار تا نقشه و

برنامه برای خودم میریزم.میخواهم دکور مغازه را عوض کنم .میخواهم چند تا تابلو جدید بکشم. میخواهم یک

شب فرهنگی ایرانی بگذارم میخواهم روکش مبل ها را عوض کنم........

حالا چقدر موفق شوم نمیدانم!

اگر این سرخوردگی موذی که گاهی سراغم میاید بگذارد شاید هم که موفق شدم.اگر به سیاست فکر نکنم حتما

میتوانم ولی فکر اون مملکت از کله ام بیرون نمیره. فکر میکنم مگه میشه ؟ مگه میشه اینجوری پیش بره؟

ولی وقتی به دوروبرم نگاه میکنم میبینم با این خصلت های اسلامی که هموطنان عزیزم دارند مسلمه که میشه!

تا وقتی هر کی به فکر خویشه ؛ اوضاع بهتر از این نمیشه.

کی میخواهیم یاد بگیریم ؟


۱ نظر:

  1. سلام خانم مطیعی،

    به قول آلمانی ها
    Gute Besserung

    سخت نگیرین، باید که سخت کار کنیم تا درست بشه!!

    پاسخحذف